سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، ویدستر، قندس، بیدست، بادستر، سقلاب، هزد، سمور آبی، بیدستر
سَگِ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گِرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پَهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جندِ بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، ویدَستَر، قُندُس، بیدَست، بادَستَر، سَقلاب، هَزَد، سَمورِ آبی، بیدَستَر
کنایه از بالین. (آنندراج). کنار قبر. کنار گور. سر گور: چون شمع سر خاک شود سایۀ یارم پیشانی خورشید شود شمع مزارم. ملا زمانی هروی (از آنندراج). به نگاهی دل سرگشتۀ ما را دریاب به چراغی سر خاک شهدا را دریاب. صائب. - سر خاک رفتن، برای فاتحه خواندن بر سر قبر مرده رفتن
کنایه از بالین. (آنندراج). کنار قبر. کنار گور. سر گور: چون شمع سر خاک شود سایۀ یارم پیشانی خورشید شود شمع مزارم. ملا زمانی هروی (از آنندراج). به نگاهی دل سرگشتۀ ما را دریاب به چراغی سر خاک شهدا را دریاب. صائب. - سر خاک رفتن، برای فاتحه خواندن بر سر قبر مرده رفتن
کنایه از دماغ تازه. (آنندراج) : در این چمن سر سبز آن برهنه پادارد که چار موسم چون سرو یک قبا دارد. صائب (از آنندراج). - امثال: زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد، نظیر: بهوش باش که سر در سر زبان نکنی. (امثال و حکم دهخدا)
کنایه از دماغ تازه. (آنندراج) : در این چمن سر سبز آن برهنه پادارد که چار موسم چون سرو یک قبا دارد. صائب (از آنندراج). - امثال: زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد، نظیر: بهوش باش که سر در سر زبان نکنی. (امثال و حکم دهخدا)
صدمۀ سخت. (غیاث اللغات). - سر سخت خوردن، صدمۀ سخت خوردن. (آنندراج). صدمه و آسیب بزرگ رسیدن. (مجموعۀ مترادفات ص 235) : عدو از کفت گرز یک لخت خورد ز سرسختی آخر سر سخت خورد. محمدسعید اشرف (از آنندراج). آن از این کوچه برد سر بسلامت بیرون که سر سخت ز هر سنگ تواند خوردن. صائب (از آنندراج)
صدمۀ سخت. (غیاث اللغات). - سر سخت خوردن، صدمۀ سخت خوردن. (آنندراج). صدمه و آسیب بزرگ رسیدن. (مجموعۀ مترادفات ص 235) : عدو از کفت گرز یک لخت خورد ز سرسختی آخر سر سخت خورد. محمدسعید اشرف (از آنندراج). آن از این کوچه برد سر بسلامت بیرون که سر سخت ز هر سنگ تواند خوردن. صائب (از آنندراج)
در اصطلاح حکمای قدیم ایرانیان، طالب معرفتی را گویند که به رهبرهای خردپسند یعنی دلایل عقلی تحصیل معارف کند که طریقۀحکما است و هرتاسب مرتاضی که به ریاضت و عبادت دل صافی کند و عارف شود و آن را تپاسبد یعنی صاحب ریاضت و عبادت خوانند. (آنندراج). فرهنگ دساتیری این لغت را بصورت سرداسب ضبط کرده و نوشته اهل فکر و نظر را گویند یعنی کسی که به فکر و اندیشه حقیقت اشیاء را دریافت. (فرهنگ دساتیری)
در اصطلاح حکمای قدیم ایرانیان، طالب معرفتی را گویند که به رهبرهای خردپسند یعنی دلایل عقلی تحصیل معارف کند که طریقۀحکما است و هرتاسب مرتاضی که به ریاضت و عبادت دل صافی کند و عارف شود و آن را تپاسبد یعنی صاحب ریاضت و عبادت خوانند. (آنندراج). فرهنگ دساتیری این لغت را بصورت سرداسب ضبط کرده و نوشته اهل فکر و نظر را گویند یعنی کسی که به فکر و اندیشه حقیقت اشیاء را دریافت. (فرهنگ دساتیری)
دهی است از دهستان طیبی گرم سیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری است. صنایع دستی آنان قالی، قالیچه، جوال بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طیبی گرم سیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری است. صنایع دستی آنان قالی، قالیچه، جوال بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
آگاه و خبردار. (غیاث). کنایه از واقف و خبردار. (آنندراج). و با بودن و شدن مرکب شود: روز شمار کی شود از خویش سرحساب هر کس خراب بادۀ سرجوش کاکل است. میر معز فطرت (از آنندراج). سرحساب از کار بودن سرنوشت من بس است هست از آیینۀ جوهر خط پیشانیم. محسن تأثیر (از آنندراج)
آگاه و خبردار. (غیاث). کنایه از واقف و خبردار. (آنندراج). و با بودن و شدن مرکب شود: روز شمار کی شود از خویش سرحساب هر کس خراب بادۀ سرجوش کاکل است. میر معز فطرت (از آنندراج). سرحساب از کار بودن سرنوشت من بس است هست از آیینۀ جوهر خط پیشانیم. محسن تأثیر (از آنندراج)