جدول جو
جدول جو

معنی سر ساب - جستجوی لغت در جدول جو

سر ساب
متوجه، هوشیار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سی سام
تصویر سی سام
(دخترانه)
نام دختر مگابات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سگ لاب
تصویر سگ لاب
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، ویدستر، قندس، بیدست، بادستر، سقلاب، هزد، سمور آبی، بیدستر
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
آسیاکده. مرحی. مطحن. آسکده. و موضعی است که آسیای آبی (و مطلق آسیا) در آن بنا کرده اند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
سرافسار: فأمر باحضار الفی دینار و ثوب اطلس و عمامه مذهبه و حصان بطوق ذهب و سرفسار ذهب. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 4 ص 68). رجوع به سرافسار شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مرغی است که سرش سرخ باشد و آن را به تازی حمّره خوانند. (آنندراج). رجوع به سرخ رو شود
لغت نامه دهخدا
(سَ خوا / خا)
نام فنی از کشتی. (آنندراج) :
ور مخالف که ترا گفته که سرخواب مزن
گرد موی کمرت پیچ شود تاب مزن.
میرنجات (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
حیوانی باشد آبی شبیه بسگ و در خشکی نیز تعیش تواند کرد. گویند خصیۀ وی آش بچگان است. او را بیدستر خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
کنایه از بالین. (آنندراج). کنار قبر. کنار گور. سر گور:
چون شمع سر خاک شود سایۀ یارم
پیشانی خورشید شود شمع مزارم.
ملا زمانی هروی (از آنندراج).
به نگاهی دل سرگشتۀ ما را دریاب
به چراغی سر خاک شهدا را دریاب.
صائب.
- سر خاک رفتن، برای فاتحه خواندن بر سر قبر مرده رفتن
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ سَ)
کنایه از دماغ تازه. (آنندراج) :
در این چمن سر سبز آن برهنه پادارد
که چار موسم چون سرو یک قبا دارد.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد، نظیر: بهوش باش که سر در سر زبان نکنی. (امثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ سَ)
صدمۀ سخت. (غیاث اللغات).
- سر سخت خوردن، صدمۀ سخت خوردن. (آنندراج). صدمه و آسیب بزرگ رسیدن. (مجموعۀ مترادفات ص 235) :
عدو از کفت گرز یک لخت خورد
ز سرسختی آخر سر سخت خورد.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
آن از این کوچه برد سر بسلامت بیرون
که سر سخت ز هر سنگ تواند خوردن.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
در اصطلاح حکمای قدیم ایرانیان، طالب معرفتی را گویند که به رهبرهای خردپسند یعنی دلایل عقلی تحصیل معارف کند که طریقۀحکما است و هرتاسب مرتاضی که به ریاضت و عبادت دل صافی کند و عارف شود و آن را تپاسبد یعنی صاحب ریاضت و عبادت خوانند. (آنندراج). فرهنگ دساتیری این لغت را بصورت سرداسب ضبط کرده و نوشته اهل فکر و نظر را گویند یعنی کسی که به فکر و اندیشه حقیقت اشیاء را دریافت. (فرهنگ دساتیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان طیبی گرم سیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری است. صنایع دستی آنان قالی، قالیچه، جوال بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ حِ)
آگاه و خبردار. (غیاث). کنایه از واقف و خبردار. (آنندراج). و با بودن و شدن مرکب شود:
روز شمار کی شود از خویش سرحساب
هر کس خراب بادۀ سرجوش کاکل است.
میر معز فطرت (از آنندراج).
سرحساب از کار بودن سرنوشت من بس است
هست از آیینۀ جوهر خط پیشانیم.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سطر حساب
تصویر سطر حساب
حق تالیف یا حق تحریری که از روی شماره سطرها پرداخت شود
فرهنگ لغت هوشیار
درباره به راستای اینک با عنان تونهادم این مکرمت را که به راستای من کردی درباره در موضوع راجع به توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطرحساب
تصویر سطرحساب
رده شمار رده پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحساب
تصویر سرحساب
آگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخواب
تصویر سرخواب
فنی است از کشتی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپر ساز
تصویر سپر ساز
کسی که سپر جنگی سازد، سازنده سپر ماشین و تعمیر کننده آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکتاب
تصویر سرکتاب
فال از روی کتاب. یا سر کتاب باز کردن، فال گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
دیواری که در پیش در قلعه و محوطه خانه کشند، پرده ای که در پیش در خانه آویزند، درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکتاب
تصویر سرکتاب
((سَ. کِ))
فال از روی کتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر ساعت
تصویر سر ساعت
راس ساعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در باب
تصویر در باب
درباره، در این باره
فرهنگ واژه فارسی سره
سگ وار، پاچه گیر، سگ سر، آزمند، آزور، حریص، طماع
متضاد: قانع، خرسند، دنیاپرست، مادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی بازی ساده با کودکان که از چرخاندن و تکان سر ایجاد شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سر در گم
فرهنگ گویش مازندرانی
گردویی که از آن به عنوان تیله استفاده شود، در کتول به دام
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان فریم ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
بی اجازه، خودسرانه
فرهنگ گویش مازندرانی
از روی شکم سیری، زود و با شتاب، در زمان اندک، از توابع دهستان سه هزارتنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیروز، غالب، قویتر، برتر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کمرود شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی